کارن هورنای (Karen Horney) یکی از تاثیرگذارترین روانشناسان زن قرن بیستم و یکی از برجستهترین چهرههای روانتحلیلگری بود که به مکتب روانتحلیل فرویدی نقدهایی اساسی وارد کرد و روانشناسی خود را بنا کرد. او با نقدهایی که به نظریات فروید در خصوص روانشناسی زنان و تمایلات جنسی داشت، دست به تغییراتی در زمینهی روانشناسی روانتحلیلی زد. نظریات هورنای در زمینههای مختلفی از جمله شخصیتشناسی، اضطراب، روابط انسانی و جنسیت بسیار تاثیرگذار بودند. در این مقاله به زندگی و دستاوردهای علمی کارل هورنای پرداخته میشود (اگر به این موارد علاقه دارید، می توانید مقاله تفکر گروهی را مطالعه کنید).
زندگی اولیه و تحصیلات

کارن هورنای در ۱۶ سپتامبر ۱۸۸۵ در هامبورگ، آلمان به دنیا آمد. او دومین فرزند خانواده بود و در خانوادهای پر از تضاد و کشمکش رشد کرد. پدر او یک دریانورد بود که در دوران کودکی هورنای، شخصیتی سرد و دور از نظر میآمد و رابطه هورنای با او سرد و ناپایدار بود. مادرش، از سوی دیگر، فردی سرزنشگر و سختگیر بود که تاثیر زیادی در شکلگیری احساسات هورنای داشت.
هورنای در دوران کودکی و نوجوانی به مشکلات روانی زیادی دچار بود و با افسردگی و اضطراب دست و پنجه نرم میکرد. این تجربههای کودکی تاثیر زیادی بر دیدگاههای روانشناختی او در بزرگسالی داشت. او پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، به تحصیل در رشته پزشکی پرداخت و در سال ۱۹۱۳ از دانشگاه برلین فارغالتحصیل شد. در ابتدا در زمینه روانشناسی مشغول به کار شد، اما خیلی زود تحت تاثیر فروید قرار گرفت و به روانشناسی روانتحلیلی علاقمند شد (اگر به این موارد علاقه دارید، می توانید مقاله کد گذاری روانی را مطالعه کنید).
انتقال به ایالات متحده و تاسیس مسیر علمی جدید

هورنای در دهه ۱۹۳۰ به ایالات متحده مهاجرت کرد و در نیویورک مستقر شد. این تغییر مکان در مسیر علمی و حرفهای او تاثیر بسیاری داشت. در آمریکا، هورنای در دانشگاه نیویورک مشغول تدریس و مشاوره روانتحلیلی شد. در آنجا، او با افراد زیادی در زمینه روانشناسی و رواندرمانی همکاری کرد و به سرعت در میان روانشناسان برجسته ایالات متحده شناخته شد.
او در ادامه، به انتقاد از برخی مفاهیم پایهای فروید و بهویژه نظریات او در مورد روانشناسی زنان پرداخت. هورنای مخالف نظریهی “عقده کاستی” فروید بود که بر اساس آن، زنان بهدلیل فقدان آلت تناسلی خود احساس حقارت میکنند. هورنای معتقد بود که این نظریه نهتنها بر اساس تجربیات نادرست بوده بلکه بهطور کلی نادرست است. به جای این که نظریات جنسی را بهعنوان عامل اصلی تشکیل شخصیت انسانها در نظر بگیرد، او معتقد بود که عوامل اجتماعی، فرهنگی و تجربیات فردی نقش بسیار بیشتری در شکلگیری شخصیت انسان دارند.
هورنای پس از چندین سال تحقیق و تاسیس روشهای رواندرمانی جدید، نهایتا در سال ۱۹۴۲ کتابی تحت عنوان “شخصیت و اضطراب“ منتشر کرد که بهعنوان یکی از آثار برجسته روانشناسی قرن بیستم شناخته میشود. در این کتاب، او به بحث در مورد اضطرابهای اولیه انسانها و عوامل اجتماعی مؤثر بر آن پرداخته بود.
نظریات اصلی کارن هورنای

نظریات کارن هورنای در زمینههای مختلف روانشناسی تاثیرات عمدهای در تاریخ روانشناسی داشت. برخی از مهمترین ایدههای او را در ادامه مطرح می کنیم. مجله ساینس دایرکت در مورد کارل هورنای می گوید:
Horney postulated that neurotic behavior was the result of adverse childhood environmental factors, specifically parental attitudes and behaviors towards the developing child, such as inconsistent, neglectful, aloof, overbearing, or abusive behaviors
هورنای فرض میکند که رفتار روان رنجور نتیجه عوامل محیطی نامطلوب دوران کودکی، بهویژه نگرشها و رفتارهای والدین نسبت به کودک در حال رشد، مانند رفتارهای ناسازگار، غفلتآمیز، گوشهگیر، بیشازحد، یا رفتارهای توهینآمیز است.
اضطراب اولیه و اضطراب درونی
یکی از مهمترین نظریات کارن هورنای، مفهوم «اضطراب اولیه» بود که او آن را بهعنوان یک احساس اساسی از عدم امنیت و تهدید در دنیای پیرامون میدید. او باور داشت که اضطراب اولیه بهطور عمده ناشی از تجربیات آسیبزننده در دوران کودکی مانند فقدان حمایتهای کافی عاطفی، بیتوجهی والدین، یا رفتارهای آزاردهنده از سوی اطرافیان است. هورنای این اضطراب را بهعنوان یک نیروی محرک در شخصیت فرد میدید که باعث میشود انسانها برای رهایی از این احساسات، به دنبال مکانیسمهای دفاعی و راههای مقابلهای باشند.
عقدهها و ویژگیهای شخصیتی
کارن هورنای همچنین بر مفهوم «عقدهها» تأکید داشت. او معتقد بود که عقدهها نه بهطور مستقیم از تجربیات جنسی ناشی میشوند بلکه از احساسات و تجربیات ناخوشایند و تهدیدآمیز اجتماعی ناشی میشوند. او بهویژه بر عقدهها و مشکلات در روابط بین فردی و اجتماعی تأکید داشت. هورنای میگفت که عقدهها میتوانند بهطور عمده بر ویژگیهای شخصیتی فرد تاثیر بگذارند و باعث ایجاد مشکلات روانی پیچیدهای مانند اضطراب، افسردگی، و مشکلات در روابط بین فردی شوند.
روانشناسی زنان و نقد به نظریات فروید
یکی از مهمترین و جنجالیترین قسمتهای نظریات کارن هورنای، نقد به نظریات فروید در مورد روانشناسی زنان بود. هورنای معتقد بود که تبیین فروید از روانشناسی زنان، نادرست است و بر اساس تفکرات فرهنگی و اجتماعی که زنان را در موقعیتهای فرودست قرار میدهد، بنا نهاده شده است. او بهویژه با نظریه «عقده کاستی» که بهنظر او منبع احساس حقارت در زنان است، مخالف بود.
خودآگاهی و رشد فردی
هورنای همچنین به خودآگاهی و رشد فردی اهمیت میداد و معتقد بود که فرد میتواند با کار کردن بر روی خود و از طریق تحلیل روانی، به سطح بالاتری از خودآگاهی و فهم شخصیت خود دست یابد. این فرآیند میتواند به فرد کمک کند تا از محدودیتها و اضطرابهای ناخودآگاه خود رهایی یابد و به یک انسان کاملتر تبدیل شود.
دیدگاههای درمانی هورنای

هورنای روشهای درمانی خاص خود را توسعه داد که با رویکردهای فرویدی تفاوت داشت. او به جای تمرکز بر تفسیر نشانههای ناخودآگاه و تمایلات جنسی، به روابط اجتماعی و فرهنگی فرد توجه میکرد. او معتقد بود که مشکلات روانی بیشتر بهدلیل مشکلات در روابط فرد با دیگران و جامعه به وجود میآید. بنابراین، روش درمانی او بیشتر بر تحلیل روابط فردی و تلاش برای تغییر باورها و نگرشها در زمینه روابط اجتماعی و عاطفی تأکید داشت.
مرگ و تاثیرات بلندمدت
هورنای در ۴ دسامبر ۱۹۵۲ درگذشت. با این حال، نظریات او همچنان بر روانشناسی و رواندرمانی تاثیرات زیادی داشته و هنوز هم در درمان اختلالات روانی و کمک به بهبود روابط انسانی مورد استفاده قرار میگیرند. دیدگاههای هورنای در زمینه روانشناسی زنان و نقدهای او به نظریات فروید، زمینهساز تحولی اساسی در رویکردهای رواندرمانی شد.
سخن پایانی
کارن هورنای بهعنوان یکی از بزرگترین روانشناسان زن قرن بیستم، نه تنها بر روانشناسی فردی تاثیر گذاشت بلکه بسیاری از مفاهیم جدید در روانشناسی را معرفی کرد. نقدهای او به نظریات فروید و تأسیس مفاهیم جدیدی مانند اضطراب اولیه و عقدههای اجتماعی، موجب پیشرفت قابل توجهی در فهم روانشناسی شخصیت و درمان اختلالات روانی شد. نظریات هورنای همچنان در روانشناسی معاصر نقش مؤثری ایفا میکند و بهعنوان یکی از چهرههای برجسته روانشناسی مدرن شناخته میشود.












ارسال پاسخ